دیگری....
نذار تنهابمونم ..حسن
نگارش در تاريخ 1 / 10 / 1392برچسب:, توسط سمیرا.حسن
دست هایت بر تن دیگری می لغزد و خیالت، در اشکِ چشم های من.. تقصیر هیچکس نیست که.... میدانی تنهایی من از کُرگی آغوش نداشت.. که من اقتضای طبیعتم بی کسی است تا همیشه شایعه ای از تو باشد که برای خــــیالم حرف در بیاورد.. همیشه مویی باشد که به جای لمس دست های تو به تن تنـــــــــــــــهایی ام راست شود.. باور کن شایعه اگر شدنی بود تو در آغوش دیگری شیوع نمی کردی.. و تنهایی اگر تمام شدنی بود من شبیه عقربی گرفتار ِ آتــــش از این انزوا، آنقدر جنون نمی گرفتم که زهـــــرم را در سر زندگی، خــــــالی کنم..